درصدي از جمعيت پانزده استان كشور را جمعيت كوچ رو و اسكان يافته‌ي عشايري تشكيل مي‌دهد. يكي از پرجمعيت ترين ايلات كشور ايل بختياري  است؛ ايلي كه بدون اغراق و گزافه گويي، از تاريخ و فرهنگ درخشان برخوردار بوده است.

 مردم نجيب و شجاع اين ايل، سال‌ها ست كه در قلمرو جغرافيايي استان‌هاي اصفهان، خوزستان، چهارمحال بختياري، لرستان و ... زندگي مي‌كنند.

اگرچه درحال حاضر بيشتر مردم ايلات به مقتضاي زمان و شرايط سياسي ـ  اجتماعي  در روستاها و شهرهاي كوچك و بزرگ سكني گزيده‌اند؛ اما هنوز باورها و اعتقادات، آداب و سنن و مظاهر زيباي فرهنگي، در بين اغلب خانواده‌هاي عشايري همچنان استوار و پابر جاست.

بدون شك دست آوردهاي نوين علمي، گسترش روز افزون رسانه‌‌هاي گروهي، مشتركات زيست محيطي و لزوم همگرايي با جامعة شهري، فرزندان  اين قوم  را نيز تحت تأثير جدي قرار داده است.  تغيير لهجه يا گويش، دگرگوني لباس، تجدد گرايي خانواده ها و بروز الگوهاي جديد رفتاري، از نمودهاي بارز اين تاثيرپذيري است.

زبان بختياري، لباس محلي و موسيقي سنتي، از كهن ترين و با ارزش ترين نمادهاي فرهنگي قوم بختياري محسوب مي‌شود. نمادهايي كه قرن‌ها، توجه گردشگران، خاورشناسان و پژوهشگران غربي را به  خود جلب كرده است. درمطالعات محققاني چون  ديگار و اليزابت مكبن روز و.....، اين عناصر به عنوان شاخص‌ترين نشانه‌هاي  هويت فرهنگي ايل بختياري  مطرح شده است.

موسيقي سنتي  بختياري كه  بيانگرحماسه‌ها، دلاوري‌ها، دلدادگي‌ها، جدايي‌ها و حرمان هاي مردم اين قوم است، شايد بيش از ساير هنجارها و توليدات فرهنگي  ايل، گويا وتأثيرگذار بوده است؛ زيرا در درون هر نوا و نغمه و ملودي و آهنگ، حكايتي تلخ و شيرين و قصه‌اي ناب و دلنشين نهفته است. كافي است هنگام نواخته شدن اين قبيل آهنگ‌ها، به گوشة چشمان مردان و زنان كهن سال ايلي خيره شويد تا با مشاهدة قطرات  زلالي كه از گونه‌هاي  محنت كشيده آنان سرازير مي شود، به وجود چنين حكايت هاي  شگفت انگيز  پي ببريد.

حزن و اندوه و تأثير و تأثر، از ويژگي‌هاي ذاتي موسيقي بختياري است؛ چرا كه اين زمزمه‌ها، لالايي‌ها و نغمه‌ها، زبان حال مردمي است كه همواره با مصائب و بلاياي طبيعي و مشقات و مظالم سياسي دست و پنجه نرم كرده اند. آهنگ هايي چون مال كنون، شير عليمردان، دي بلال، استاره،   تنها گوشه‌اي از اين دست وصل و هجران ها و رنج و حرمان هاي بي بديل است. 

متأسفانه، بيشترمردان و زناني كه با چنين نواها و نغمه‌ها  الفتي ديرينه داشتند، درچند دهة اخير، روي در نقاب خاك كشيده و گنجينه‌اي از فرهنگ و معارف ايلي را همراه خود مدفون كرده‌اند.  اهتمام و پايمردي نسل دوم نيز، در برابر غول مهيب تهاجم فرهنگي كه چون اختاپوسي بدنما در همه جا سايه گسترده است، چندان كارساز نبوده است.  در اين چالش نا متوازن  آنچه كه مي‌توانست  و مي‌تواند نقطة  اميد و اطمينان متصور شود، ظهور جواناني است كه به دليل سرخوردگي و احساس سر درگمي، هم اينك خود را به دست زورق شكسته و امواج پرتلاطم زندگي سپرده‌اند.

برخي از اين نوجوانان، در بيمارستان‌هاي  همين شهرها قدم به عرصة حيات گذاشته اند و در بدو تولد به جاي لالايي و نوازش مادرانه، آژير آمبولانس‌ها، بوق‌هاي گوش خراش اتومبيل‌ها و صداي سودا گران دوره گرد در گوش آنان طنين انداخته است.  طي مراحل رشد جسماني و عقلاني نيز، در محافل و مجالس، و در بازارها بازارچه ها تا چشمانشان كار مي‌كرده، با محصولات صوتي- تصويري اغوا گرانة شرق و غرب  رو به رو شده اند.

ترقه‌هاي گوش خراش چهار شنبه سوري، موسيقي جنجالي پاپ، موسيقي  به اصطلاح مجلسي و برخي دستپخت‌هاي نه چندان  دل چسب  داخلي نيز، اغلب  جوانان  بي‌‌تكلف  ايلي را بمباران فكري و مغزي كرده است. تا آنجا كه درميان همسالان به اصطلاح ‹‹ با كلاس‌›› خود، از انتشار و شنيدن موسيقي اصيل بختياري، گونه هايشان از شرمساري سرخ مي‌شود. البته در اين ميان حساب آن دسته از جوانان تحصيل كرده، فهيم  و هنرمند بختياري كه با فخر و مباهات نسبت به ترويج و اشاعة فرهنگشان اهتمام مي ورزند، از ديگران جداست.

بايد ديد موسيقي بختياري از نظر تنوع ادوات، تعدد آهنگ و همخواني با دستگاه‌هاي رايج دنيا چه نقيصه و كمبودي دارد! آيا پيشكسوتان اين هنر و جوانان با استعداد و علاقه‌مند به اين شاخة هنري توانسته‌اند در اين بحبوحه برغناي موسيقي بختياري بيفزايند؟ آيا از نظر نوآوري و توجه به گوناگوني سليقه‌ها قدم مهمي در اين راستا برداشته اند يا هنوز به حفظ و نگهداري همان قالب هاي  سنتي  اما ارزشمند اكتفا كرده‌اند‌؟ 

 قطعا نمي‌توان با اين ويژگي‌هاي ذاتي موسيقي ايل، در برابر ابزار پيچيده و انبوه تهاجم فرهنگي و جاذبه‌هاي كاذب موسيقي مدرن امروزي، پايداري كرد. چرا كه جسم پاك و روح بي آلايش موسيقي ايل، در چنبرة تهاجمي چند سويه  احاطه شده است. موسيقي بختياري حتي از خويشاوندي و مجاورت با موسيقي ديرآشناي كردي و بندري  نيز، ضرر و زيان‌هايي  ديده است كه روح پيشكسوتان اين هنر اصيل را آزار مي‌دهد.  

از سوي ديگر، جواني كه هرگز روي درخشان ايل را نديده است، او كه حتي  يك بار بر پشت زين اسبي آرام نگرفته است و شهر زده‌اي كه با نغمه هاي كبك و صوت بلبل و قناري، شيهة اسبان نجيب ايل آشنايي ندارد، چگونه مي‌تواند از مضامين نغز اما سربستة موسيقي ايل، همان لذتي را ببرد كه ديگران مي‌برند؟ 

موسيقي مسعود بختياري با تصاويري از شوكت و عظمت  و هيبت و صلابت ايل همراه است كه تجسم چنين تصاويري، مستلزم آگاهي از پيشينة كهن و ساختار زندگي مردم كوچنده است. از سوي ديگر، كامجويي  و لذت يابي،  به الزام و اجبار حاصل نمي‌شود. اثبات اين مدعا نيز بسيار ساده است.  سويچ ماشين خود را بچرخانيد و به قصد تفريح  و تفرج از شهر خارج شويد و بدون تحميل ارادة خود، دوستانتان را براي استفاده از نوارهاي موسيقي موجود كه بيشترآنها را خودشان تهيه كرده‌اند سوق دهيد. فكر مي كنيد اولين انتخاب آنها  كدام صفحه يا  سي دي يا نوار صوتي خواهد بود؟ دست ساخت‌هاي  رابرت مايلز ، گروه هيوي متال؟! يا  نواي ني جانسوز مسعود بختياري؟

شايد شما براي چنين سؤالي، پاسخي مغاير با آنچه كه من مي‌انديشم داشته باشيد، اما گمان نمي‌كنم!! 

از نگاه ديگر، بايد ديدكه در درون موسيقي غربي كه  اغلب با زباني نا مفهوم براي جوانان كم سن و سال توليد وعرضه مي‌شود، چه راز و رمزي نهفته است كه موسيقي بختياري فاقد آن است. اين همه جذبه‌هاي دروغين اما نافذ  از كجا پيدا شده است؟ چرا كودكان خردسال ما با شنيدن موسيقي غربي انگشتان ظريف خود را به گردش در مي‌آورند اما در برابر موسيقي سنتي عكس العملي نشان نمي‌دهند؟ مگر نه موسيقي با روح و جسم انسان ها پيوندي ناگسستني دارد؟ مگرنه به تعبير برخي از موسيقدانان، موسيقي غذاي روح آدمي است؟ پس چگونه است كه جنيني با شنيدن ضربان قلب مادر به وجد مي آيد؛ اما كودكان دلبند‌ما، موسيقي دلنشين ما را با چشم دل در نمي‌يابند؟

 نوجواني داشت به يك موسيقي نا مأنوس غربي گوش مي‌داد .  اشعار موسيقي  به لهجة غليظ انگليسي سروده شده بود و پيش از آن كه به شعر شباهت داشته باشد، به تلي از آجر پاره مي‌ماند. از او پرسيدم:  تو كه زبان شعر اين موسيقي را نمي‌داني  پس چرا وقت خودت را تلف مي‌كني؟ پاسخ داد : « زبانش را نمي دانم ولي  درك مي‌كنم ! »

از شنيدن اين پاسخ غيرمنتظره شگفت زده شدم و از خود پرسيدم  او چه چيزي را درك مي‌كند؟ اين درك از كجا پيداشده است؟ چه ابزار و ملزوماتي زمينة چنين دركي را براي جوانان كم سن و سال ما فراهم كرده است؟ و چرا او و همسالان وي از درك زير و بم‌هاي موسيقي آبا و اجداديش ناتوان است؟  

طبيعتا هرموسيقي براي ساخت و انتشار، به ابزار و ادوات مختلفي نياز دارد. علا وه بر اين، هر موسيقي سنتي و امروزي داراي ساختاري ويژه، ملودي خاص، ريتمي متفاوت و مفهومي كلامي است كه ما اين مفاهيم كلامي را درقالب شعر مي‌شناسيم. شعر و مضامين ادبي در صورتي براي مخاطب جذاب و شيرين خواهد بود كه شنونده با چنين زبان خاص آشنايي داشته باشد. به عبارت ديگر اشعار شاعران اسپانيايي، ژاپني، روسي و مكزيكي، براي كساني كه هيچ آشنايي با الفاظ و واژه‌هاي اين زبان نداشته باشند، آنچنان غريب و نامفهوم است كه گويي فردي كاملا ناشنوا  صرفا از طريق حس شنوايي  به اشعار زيباي شاعراني چون حافظ و سعدي گوش سپرده باشد. آيا او هم از مصرع : « اي كاروان آهسته ران كارام جانم مي رود»،  همان لذتي را مي بردكه من و شما  مي‌بريم؟

 در چنين شرايطي، براي افراد مذكور، نقش عنصر شعر و جذابيت مجازي آن منتفي است و اگر او هم از قرائت اشعار زيباي شاعران مشعوف مي شود، بايد ريشه و عامل اين وجد و سرور را در جاي ديگر جست جو كرد؛ نه درحس شنوايي وي

ابزار و ادواتي كه در موسيقي غربي به كار مي رود، براي نسل جوان، ظاهري جذاب و فريبنده دارد.  ازنگاه آنان، گيتار برقي، گيتار باس،  درامز،  شي‌كر، ماراكاس،  دي جي، تومبا   و تيم بالز با ظاهري كاملا متفاوت و گيرا  به  همت نور‌پردازي خيره كننده، رقص نورهاي جادوگرانه و جلوه هاي ويژة تصويري، گوي سبقت را از هر وسيلة صوتي ديگر ربوده‌اند.

شكل ظاهري نوازندگان و خوانندگان  اين گونه قطعات  نيز از زاوية ديد جوانان امروزي، بسيار شايان توجه است. فرم و شكل لباس،  تناسب اندام، آرايش برخي از بخش‌هاي بدن، دهن كجي به بعضي از هنجارهاي اجتماعي! از ديگر جذبه‌هاي اين شاخة  هنري است

 

نوجوان و جوان بختياري كه حالا ديگر حكايت هاي ايل، قصه هاي كوچ  و لباس و ابزار موسيقي سنتي ايلش را بايد در گالري ها و نمايشگاه ها جست جو كند، چگونه مي‌تواند پايبندي و دلبستگي خود را نسبت به آن چيزي كه نمي‌تواند او را ارضا كند، بروزدهد؟ 

 

همين قدر كه هنوز فرزندان پاك طينت و با عاطفة ايل، پدران و مادران خود را به سراي سالمندان نسپرده اند، جاي بسي‌خرسندي است. همين‌قدركه آنان دركانون گرم خانواده هنوز به زبان غني و ارزشمند بختياري تكلم مي‌كنند، ماية فخر و مباهاتند. چرا كه با مرگ و فناي هر زباني، قوم و ملتي هم كه بدان زبان تكلم مي‌كنند، درگورستاني متروكه و مخروبه مدفون مي‌‌‌‌گردند؛ گورستاني كه در آن هيچ سنگ نوشته‌اي ديده  نمي‌شود و هيچ رهگذري  برسرقبري نمي‌گريد