ا یوسف ایسوند
در این پست بنا به در خواست یکی از دوست گرامی ام میخواهم از دلاوریهای ا یوسف ایسوند سخن به میان اورم.امید است مورد توجهتان قرار واقع گردد.
یکی از خوانین شجاع ایسوند مرحوم یوسف خان مهرابی فرزند مهراب خان که در شناسنامه طهماسبی می باشد.
تقریبا در سال یکهزار و سیصد شمسی یکی از خوانین لرستان بنام میرزاعلیخان به سر کردگی عده ای مسلح از عشایر لرستان از منطقه ی گرمسیری در کوهی بنام سه گریون شبانه راهی را که ایل ایسوند قرار بود از انجا عبور کنند مسدود می نماید . به طوری که راوی گفته سر تیغ افتاب به ایل حمله می کنند و دست به غارت میزنند. همراهان میرزا علیخان سر گرم غارت می شوند.
یوسف خان هنگامی که صحنه را می بیند به همراهان خود دستور می دهد بگذارید غارت کنند که جایی نمی روند. در این حال خودش به همراه چند نفر تفنگ چی ( مسلح ) گردنه ی بعدی که پشت سر انها می باشد را می گیرند. و به یاران خود که عده ی کمی نیز هستند می گوید که این جنگ ، جنگ شرف است و تیر از انها رد نکنید چرا که با دوربین که نگاه کرده ام خانه ها و اموال را بطور کلی بار کرده اند.
میرزا علیخان لرستانی که گردنه ی اولی را براحتی و بدون مانع پشت سر گذاشته بود بیخیال از اینکه گردنه ی بعدی بدست یوسف خان ایسوند مسدود شده به راه خود ادامه می دهد. زمانیکه میرزا علی در جلوی چپاولگرانش به راه خود ادامه می داد یوسف خان صحنه را مشاهده می کند ،اتش از نهادش بلند می شود و دستور حمله و تیر اندازی را صادر می نماید.و می گوید خداوندا به تو پناه می برم و می بینی که اموال ایل دارد به غارت میرود.
یکی از همراهانش گفته که چند مرتبه می گفت خداوندا به تو پناه می برم و تیر اولی را به سمت میرزا علیخان شلیک می نماید که از اسب به زمین می افتد و به هلاکت می رسد.و بقیه یارانش که عده ی کم بوده اند شروع به تیر اندازی می نمایند . بدلیل اینکه خروجی کمینگاه به سختی مسدود شده بود ، همراهان میرزا علیخان راه دیگری برای فرار ندارند و همه در انجا به هلاکت می رسند . و ایل ایسوند با یاری یوسف خان پیروز می گردد.
در این زمینه اشعاری به یادگار مانده که می گویند :
بند بندانه بگرین ، بندا روهینه مهلین به در روه میرزا علینه
مو خووم بیدوم دو غولوم دو دواوی طهماسوند اووه رسی چی داله خوبین
بی بی تاجما تو کل بزن کل بساکی ته سون زور خین نداره باکی
ای خدا بم برسون سه تا پیانه ادرویش امم باقر علیخان سیانه
ای خدا روزه چینو علینه خواستوم جنگ کنه بمثله خووم به شونه راسوم
ایسوف خان ایسوند ای شیر جنگی صد زینه زه لرسون بیوه نشندی
ایسوف خان نشسته بید دست به سر دست جار ره سی حسنقلی سه تیرم اشکست
سه پیرونه بوالحسن دو یار وه شونوم ار خدا نجات بده غارت اسونوم
ایسوف خان نشسته بیو لاو خوشک و دل تنگ علی خان به چغاخور کی سیم کنه جنگ
.........................................................................................
بی بی تاجما که از خوانین محترم تاجمیری بوده است ، زن مرحوم ایسوف خان می باشد.
با سلام