<FONT size=4>اوجوانی ازاهل للرکتک که یکی ازروستاهای منتهی الیه شمالی مسجدسلیمان است بودکه درسوارکاری وتیراندازی زبانزدهمه بوددراوج جوانی باخدابس که دخترزیبای روستایش بودبهم دل می بازندپس کسان خودرابه خواستگاری خدابس می فرستداماخانواده دخترمخالفت می کنندومانع ازدواج انهامی شوندوتصمیم می گیرندخدابس رابه همسری دیگری دراورنداماچون عبدمحمدوخدابس نمی توانستندازعشق هم بگذرندواصرارووساطتهای دیگران نتیجه ای دربرنداردباهم قرارمی گذارنددرشب عروسی بایکدیگرفرارکنند.</FONT></P>
<P><FONT size=4>درشب عروسی بااستفاده ازغفلت اطرافیان وبابرنامه قبلی خدابس به سراغ عبدمحمدمی رودوبااسب سفیدی که درانتظارانهابودمدت هفت شبانه روزمی تازندوازمهلکه می گریزندودرشوشترمستقرمی شوندکه باتوصیه وابستگان تصمیم به مراجعت به روستای.................</FONT></P>